به نام آنکه به قلم و آنچه از آن نوشته میشود قسم یاد کرده...
نقدی بر کتاب «جزء از کل»، اثر استیو تولتز (ترجمه پیمان خاکسار از نشر
چشمه):
مستقیم میروم سر اصل مطلب، نکاتی را درباره کتاب معروف و مشهور و در نزد
برخی بسیار محبوب (و البته از حیث داستانی جذّاب) «جزء از کل» اثر استیو
تولتز (ترجمه پیمان خاکسار از نشر چشمه) تقدیم میکنم.
مجبور شدم برای کاری این کتاب را بخوانم که به جهت جذابیت روند داستانیاش
موفق شدم سر موعد (یعنی در عرض 5 روز، 695 صفحه کتاب را بخوانم.)
قبل از شروع، هر چه به زبان فارسی و انگلیسی درباره کتاب جستجو کردم، عمده
تعریف یافتم و تمجید.
آنچه بیشتر نظرم را جلب کرد، تمجید بسیاری از مخاطبان از دیدگاههای
فلسفی و هستیشناسانهی ارائه شده توسط نویسنده از زبان شخصیتهای داستان
بود، چیزی که هم خوانندگان خارجی و هم داخلی به آن اشارات مکرر و تأکید
داشتند و این حساسیت خوانش دقیق کتاب را برای من بیشتر کرد.
پس از ذکر این مقدمه، نکاتی (و در حقیقت نقدهایی) را درباره این کتاب تقدیم
میکنم (کتابی تاریک و مخرّب برای روح!):
1) اگرچه شخصیتهای اصلی داستان از نظر نژاد، یهودی و از نظر اعتقادی، ملحد و آتئیست بودند، اما در چند جای کتاب به صراحت یا به طور ضمنی به ظلم و ستمی که بر قوم یهود رفته اشاره شده است!
نویسندهی کتاب اصرار دارد که به مخاطب خود القا کند، مردم نسبت به قوم یهود متوهّم و بدبین هستند.
مثلاً القا میکند که مردم در مورد ثروتمند بودن یهودیان یا در مورد
فریبکار بودن آنها متوهّم و بدبین هستند؛ و این یکی از تلاشهای زیرپوستی
و مشمئزکننده نویسنده کتاب است.
چرا مشمئز کننده؟
چون شخصیتهای اصلی داستان با وجود اصرار بر آتئیست بودن، در عین حال از
بدبینی مردم نسبت به یهود و مظلوم بودن اونها در طول تاریخ شاکی بودند!
2) نویسنده دلایلی برای اثبات درست
و منطقی بودن باورهای الحادی شخصیتهای اصلی داستان ارائه میکند! دلایلی
که بیشتر مغالطهآمیز است تا منطقی و پاسخهای روشن و مشخصی هم دارد، اما به هیچ وجه در گفتگوهای کتاب، پاسخهای معقولی را که در رد دلایل بی خدایی وجود دارد، ذکر نمیکند!
حتی این احتمال را هم مطرح نمیکند که این مغلطهها ممکن است پاسخ منطقی و متقنی هم داشته باشد!
3) در جای جای کتاب معتقدان به دین و
حتی خدا، افرادی ساده لوح و سطحینگر (و در مواردی هم ریاکار و متزوّر) و
البته با ذهنهای بسته نشان داده شدهاند! نویسنده مکرر در مکرر اصرار دارد بگوید آن معتقدان واقعی به خدا و دین، کسانی هستند که به جهت ترس و ضعفشان به این مفاهیم باورمند شدهاند.
تقریباً مثل حرفهای مزخرفی که امثال نیچه میگویند!
و شما در کتاب هیچ شخصیت معقول، منطقی و مطلوبی را نمیبینید که به خدا و
دین معتقد باشد و این بسیار قابل تأمل است و تا حدودی هم ممکن است
نشاندهندهی دیدگاههای واقعی خود نویسنده در این خصوص باشد.
4) یکی از جفنگیات بزرگ کتاب، جایی است که شخصیت اصلی داستان میگوید: بر
فرض محال اگر خدایی هم باشد، هرگز از این بابت که او را نپرستیدم یا
چیزهایی نظیر این من را مؤاخذه نمیکند! بلکه اگر بنا باشد مرا بابت چیزی
مؤاخذه کند، برای این خواهد بود که چرا برای خودم خوب زندگی نکردهام!
و این روی دیگر اومانیسم است؛
تا جایی که اگر قرار باشد خدایی باشد، بنا
نیست به ما امر و نهی کند یا ما موظّف به پرستش او باشیم، (و اساساً
وظیفهای نسبت به خالق بر فرض وجودش نداریم!) حداکثرش باید از این فرصت
حیات خوب استفاده کنیم و از زندگی لذّت ببریم!
5) اصرار وحشتناک نویسنده که میخواهد مخاطب از طریق داستان و شخصیتهایش بپذیرد که چیزی به نام خدا و دین وجود ندارد.
حتی منشأ تلهپاتی (که نمونهای از آن در آخر کتاب ذکر شده است) را به ذهن
و روان باز میگرداند و نه فراتر از ماده و محسوسات،
و البته اصرار مکرر
شخصیت اول داستان که مکاشفههایش در حالت اغما را نیز زاییده ذهن خودش
بپندارد و نه مشاهدهی روح به واقعیات بیرونی! (که در این امر هم طعنه و تشکیکی غیر مستقیم به مسئله وحی مستتر است!)
6) شرایط کتاب از نظر مسائل اخلاقی نیز روشن است و نیازی به توضیح ندارد. فقط بعضاً با نکاتی جالب نظیر این نیز مواجه میشویم:
شخصیت اصلی داستان از یک طرف ادعا می کند که پایبندی به اصول اخلاقی مضحک است و چیزی به اسم اصول لاتغیّر اخلاقی وجود خارجی ندارد (نظیر خزعبلات برخی به اصطلاح فیلسوفان و اندیشمندان)، اما از طرف دیگر به خاطر اینکه مثلا همسرش با برادرش رابطه دارد، در رنج و عذاب است.
7) شخصیت اصلی داستان نگاهی بسیار منفی و تحقیرآمیز به جامعه و مردم دارد و این عامل دیگری است که در کنار سایر موارد ذکر شده آن را به اثری سیاه و مخرّب برای روح تبدیل می کند.
و در آخر باید بگویم:
حمایت زیر پوستی از قوم یهود و مظلوم و قربانی نشان دادن آنها؛
اثبات عدم وجود خدا و غیر منطقی بودن اعتقاد به آن باوجود وضع دنیا و مردمانش؛
همچنین تأکید بر سادهلوحی، سطحینگری و عدم ایمان مؤمنان به دین و خدا و اینکه اساساً چنین باورهایی ریشه در ترس و ضعف و سادهلوحی اشخاص دارد؛
این سه مورد به خصوص موارد 2 و 3 شالوده و پیام اصلی کتاب است.
بعد از آن که این مطالب را دوستی فرهیخته و اهل علم خواند، میان من و ایشان چنین مکالمهای در گرفت:
مرتضی:
خوب ببین بحث شما روی یک قسمت از محتوای کتاب است.
من:
اگر دقت بفرماید، بحث من روی جان و روح فلسفی حاکم بر کتاب هست، که تهش
خواسته این دیدگاه رو به مخاطب بخورانه، چه زیر پوستی و چه رو پوستی.
مرتضی:
اینکه طرف به جهود بودن چند جا اشاره میکنه و مظلومنمایی که کاملاً طبیعی
این آدمهاست و خیلی هم تابلو و گل درشت این کار رو کرده.
نشون به اون نشون که مثلاً چه اهمیتی داشت که نهنهی مارتین کدوم گوری
بوده و چرا از اروپای هیتلری رفته چین و از اونجا رفته استرالیا.
من:
ببین برادر، من ۷ نکته نوشتم، این فقط یکیش بود؛ اینو هم گفتم که مخاطب هواسش باشه، آبشخور فکری نویسنده جزوِ همان یهودی هست که خدا فرموده:
«أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا (مائده:82)» هستند.
مرتضی:
منظورم اینه که یهودی بودن برای مخاطب ایرانی خیلی تابلو و معلومه و خیلی هم موضوع بحث کتاب نیست.
من:
دوباره تکرار میکنم برادر، من ۷ نکته نوشتم که این فقط یکیش هست و دیگر نکات (مخصوصاً 3 مورد از اونها) خیلی مهمه و نشون میده چقدر نویسنده از حیث فکری در عوضیت به سر میبره.
کتاب جداً اثر مخرب داره رو روح خواننده؛ ولو خواننده خیلی خودشم نفهمه!
مخاطبان عموماً بعد از خواندن این کتاب بوی شک میگیرن!
مرتضی:
ببین فضای کتاب، فضای انسانِ مدرن است که خودش رو خدا میدونه. طبیعیه که توش پوچی، بیخدایی و یا حتی خداستیزی وجود داشته باشه.
من:
ببین، مشکلش اینجاست که القا میکنه این غیرمنطقی بودن اعتقاد به خدا و دین رو
و برای اثبات این نظرش هم مغالطههای شبهِ منطقی میگه.
در کتاب در بین مکالمات هم وقتی هر جا این ادله رو یکی از
شخصیتها به طرف مقابل گفته، هیچ کس جواب نداده (با اینکه مغلطههاش
جوابهای مشخصی داره)
حتی هیچوقت حتی وقتی داره حدیث نفس میکنه دربارهی منطقی و صحیح بودن عدم اعتقاد به خدا و دین، یک لحظه هم به صحّت این نظراتش در درون خودشم شک نمیکنه،
لذا کاملاً یکطرفه سعی در القای این مطلب به مخاطب داره!
و اقلّش اینه که در مخاطب، چه خودآگاه و چه ناخودآگاه القای شک میکنه.
شاید بیشتر از ده بار میگه اعتقاد به خدا و دین ریشه در جهل، ترس و ضعف و علاقه به خود خَر کردن داره!!
جوری این رو به طُرُق مختلف تکرار میکنه که مخاطب واقعاٌ بر روح و ذهنش آثار نامطلوب میگذاره ولو خودش هم منکر وجود این اثر بشه.
مرتضی:
کتاب کلامی نیست که شُبهِ بگه و ادله مخالفش رو هم بگه، معلومه که حرف خودش رو میزنه.
ولی تصویری که از مرگ مارتین تصویر میکنه تصویر انسان بدبخت مدرن است که تا آخر سرش رو به دیوار میکوبه.
و
اتفاقاً این نکته توی انتهای کتاب جالب بود که مرگ، دهن همه رو بدون
استثنا و بدون ترحّم سرویس میکنه و تمام این دیوانه بازیها و این جفنگ
گفتنها وقتی با مرگ قراره روبرو بشی رنگ میبازه.
من:
اتفاقاً اصرار داره بگه با افتخار تا آخرش هم زیر بار نرفت و به حالت شاخ، با سر بالا مُرد؛ بدون ضعف و ترس!!!
در مورد کلامی نبودن کتاب هم باید بگم: اتفاقاً به نظر من، کتاب کاملاً فلسفی و هستیشناسانه و تِز دهنده هست.
داره میگه دنیا و آدم چی هست و چی نیست.
من تقریباً خیلی از کامنتای انگلیسی گوریدز و فارسی طاقچه رو خوندم و حتی کامنتهای زیر کامنتا رو!
چیزی که باعث شهرت و محبوبیتش نزد برخی هست، نه داستان، که همین تِم فلسفی و هستیشناسانشه به گفته اکثر مطلق هوادارنِ کتاب.
مرتضی:
علی این حرفهای این شکلیِ پست مدرن، توی رمانهایی خارجی فراوان است. خوانندهی این کتاب صغیر که نیست. بزرکسال است.
من:
مرتضی چرا در فقه شیعه ممنونع است نشر شبهات؟!
مگر مخاطب کبیر نیست و عقل نداره؟!
برادر من!
یه جمله در یک رمان مذهبی ایرانیِ معتقد به تشیّع، باعث شد کلی در شما ایجاد شبهه و درگیری ذهنی بشه، تا جایی که من رو صدا کردی و از من پرسیدی و برآشفته بودی؛
تازه اون مطلب در مورد یکی از شقوق مقام امامت بود.
حالا این کلاً ماله کشیده به اعتقاد به خدا و دیانت، اونم با انبوهی از شِبهِ استدلال
مخاطب فک میکنی چی میشه بعدش؟
ولو به روی خودشم نیاره!
مرتضی:
در خصوص علت محبوبیتش باید بگم، به نظر من علتش اینه که کتاب، به شدت ساختار توئیتری دارد و جوری نوشته
شده که از هر صفحهاش به فراخورِ حال و هوای مخاطب، جمله برای نقل قول در
اینستاگرام پیدا میشه. و این دلیل اصلی محبوبیتش هست.
من:
داداشم؛ اون قالبشه!
شما اتفاقاً با این حرفت، دقیقاً داری حرف من رو تأیید میکنی.
کتاب پر است از تکههای فلسفی که خودش معنای مجزا داره، بدون نیاز به باقی کتاب و داستانش و به دلیل همین غالب بودن تمِ فلسفی در کتاب هست که به قول شما در هر صفحه مخاطب میتونه یه مطلب مجزا برای استفاده ازش پیدا بکنه.
پایان مکالمه من و مرتضی درباره کتاب جزء از کل؛ اثر استیو تولتز؛ ترجمهی پیمان خاکسار؛ از نشر چشمه
حقیقت قضیه این است که فردوسی یک حکیم است؛... حکمت فردوسی چیست؟
حکمت الهیِ اسلامی.
شما خیال نکنید که در حکمت فردوسی، یکذره حکمت زردشتی وجود دارد!
...فردوسی، خدای سخن است و واقعاً پدر
زبان فارسی امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود[1]؛
من با شاهنامه مأنوسم. حکمت شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی،
حکمت اوستایی نیست؛ حکمت قرآنی است.
اگر کسی به شاهنامه دقت کند، خواهد دید فردوسی ایران را سروده، اما با دید یک مسلمان؛
آن هم یک مسلمان شیعه[2].
من موافقم که از «فردوسی» تجلیل شود، شاهنامه تحلیل شود و حکمت فردوسی استخراج گردد
تا همه بدانند که این حکمت، اسلامی است؛
فردوسی را بزرگ کنید. فردوسی باید هم بزرگ شود. فردوسی در قلّه است.
...اگر کسی به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهی باریک و پنهان و گاهی
وسیع، از روح توحید، توکّل، اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر
شاهنامه جاری است. این را میشود استخراج کرد، دید و فهمید[3].
شاهنامهی فردوسی پر از حکمت است. او انسانی بوده برخوردار از معارف ناب دینی[4].
[1] 5 اسفند 1370، بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران
[2] 10 شهریور 1372 سخنان رهبری در بازدید از نمایشگاه مینیاتور و نگارگرى، در حسینیهى امام خمینى
[3] 8 بهمن 1381 سخنان حضرت آیتالله خامنهای در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم
[4] 24 مرداد 1390 سخنان رهبر فرزانه انقلاب در دیدار جمعی از شعرا
در روایتی دیگر در روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که پیامبر (صلی الله و علیه وآله) فرمودند: گدا را از درخواستش ناامید نکنید و اگر بعضی از مساکین دروغ نمی گفتند، هر کس آنها را رد می کرد، رستگار نمی شد. [حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج 9 ص 418]
در روایتی ابن صبیح نقل می کند که پیش امام صادق (ع) بودم. گدایی آمد و حضرت به او چیزی دادند سپس گدای دیگری آمد و حضرت به او نیز چیزی دادند بار دیگر نیز این اتفاق افتاد و حضرت به شخص سوم نیز کمک کردند بعد از او باز گدای دیگری آمد، حضرت به او فرمودند خدا به تو وسعت دهد [و به او چیزی ندادند]... .[4]
در روایت دیگر آمده است که اگر در روز به سه گدا کمک کنید حق را ادا کرده اید و اگر خواستید بیشتر کمک کنید.[5]
در صورتی که در خواست کننده شناخته شده نباشد می توان مقداری به او کمک کرد. در روایتی از حضرت صادق (ع) سؤال می شود گدایی می آید و در خواست کمک می کند وقتی واقع را نمی دانیم چه کنیم؟ حضرت در جواب می فرمایند: به کسانی که نسبت به آنها دلسوزی پیدا کردید کمک کنید سپس حضرت می فرمایند: کمتر از یک درهم[9]
[4] حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج 9 ص 421.
[5] همان.
[9] قیمت هر درهم در سال 1377 حدود 200 تومان بوده است.استفاده شده از "فاضل لنکرانی، محمد جواد، جامع المسائل، ج 2 ص 374، سایت حضرت آیت الله فاضل لنکرانی http://lankarani.ir/far"
نقل است که امام حسن(ع) هیچگاه سائلی را رد نکرده و در برابر درخواست او «نه» نگفتند و همواره انفاق و بخشش نمودند. وقتی از حضرت پرسش می شود: «چگونه است که هیچ گاه سائلی را رد نمی کنید»
حضرت پاسخ می دهند:
«من سائل درگاه خدا هستم و راغب در پیشگاه اویم و من شرم دارم که خود
درخواست کننده باشم و سائلی را رد کنم و خداوند مرا عادت داده که نعمت هایش
را بر من فروریزد و من نیز در برابر او عادت کرده ام که به مردم توجه کنم و
نعمت های خدا را به آنان ببخشم».
"هنگامی که سائلی نزد من آید به او گویم: خوش آمدی ای کسی که برمن فرصتی است عاجل و کسی که فضیلت او برتر است بر هر فاضل و بهترین روزهای جوانمرد روزی است که مورد درخواست قرار گیرد و کسی از او رفع نیازی بطلبد".
"إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِی إِحْدَى ثَلَاثٍ دَمٍ
مُفْجِعٍ أَوْ دَیْنٍ مُقْرِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ فَفِی أَیِّهَا
تَسْأَلُ؟ کمک خواستن از دیگران، تنها در سه مورد رواست:
خونبهایی به گردن انسان باشد و توان پرداخت آن نداشته باشد، بدهی سنگینی
داشته باشد و از عهده پرداخت آن برنیاید و همچنین درماندهای باشد که دستش
به جایی نرسد، تو کدام یک از این سه دسته هستى؟"
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :
لَولا أنَّ السُّؤّالَ یَکذِبُونَ ما قَدُسَ مَن رَدَّهُم
اگر نبود که سائلان (گدایان) دروغ مى گویند ، کسى که آن ها را نومید بر مى گردانْد، هرگز پاک نمى شد .
امام على علیه السلام ـ در بیان خصلتهاى والاى پیامبر صلى الله علیه و آله ـ فرمود :
ما سُئلَ شیئا قَطُّ فقالَ : لا ، و ما رَدَّ سائلاً حاجَةً إلاّ بها ، أو بمَیسورٍ مِن القَولِ
هرگز
چیزى از آن حضرت خواسته نشد که بگوید : نه . و دست رد بر سینه هیچ سائلى
نزد، بلکه یا نیازش را برمى آورد، یا با زبان خوش جواب مى کرد
امام زین العابدین علیه السلام :
أخافُ أن یَکونَ
بَعضُ مَن یَسألُنا مُحِقّا فلا نُطعِمُهُ و نَرُدُّهُ فَیَنزِلُ بِنا أهلَ
البیتِ ما نَزَلَ بِیَعقوبَ و آلِهِ علیهم السلام···
مى ترسم
بعضى از کسانى که دست سؤال به سوى ما دراز مى کنند ، مستحق باشند و ما [به
گمان این که مستحق نیستند] به آنان چیزى ندهیم و جوابشان کنیم و در نتیجه،
همان بلایى (گرفتارى اى) که بر سر یعقوب آمد، به سر ما خاندان نیز بیاید
··· .
امام صادق علیه السلام :
یا رسولَ اللّه ِ، أ
فِی المالِ حَقٌّ سِوَى الزَّکاةِ ؟ قالَ : نَعَم ، على المُسلمِ أن
یُطعِمَ الجائعَ إذا سَألَهُ و یَکْسُوَ العارِیَ إذا سَألَهُ . قالَ:
إنّهُ یَخافُ أن یَکونَ کاذِبا ، قالَ : أ فلا یَخافُ صِدقَهُ ؟ ! .
مردى
خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد : اى رسول خدا ! آیا در
اموال، حقّى جز زکات وجود دارد؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود : آرى .
مسلمان باید هرگاه گرسنه اى از او غذا بخواهد ، غذایش دهد و هر گاه برهنه
اى از او لباس خواهد، وى را بپوشاند . مرد گفت: مى ترسم که دروغ بگوید .
پیامبر فرمود: آیا نمى ترسى که راست بگوید؟!
بحار الأنوار ـ به نقل از معصومان علیهم السلام ـ :
إنّا لَنُعطی غَیرَ المُستَحِقِّ حَذَرا مِن رَدِّ المُستَحِقِّ
ما از بیم این که مبادا دست رد به سینه مستحق زده باشیم، به غیر مستحق نیز عطا مى کنیم .
امام صادق علیه السلام :
أعطُوا الواحِدَ و الاثنَینِ و الثلاثَةَ ، ثُمّ أنتُم بالخِیارِ
به سائل اول و دوم و سوم اعطا کنید، و پس از آن اختیار با شماست .
امام صادق علیه السلام :
أطعِمُوا ثلاثةً ثُمّ أنتُم بالخِیارِ علَیهِ ، إن شِئتُم أن تَزدادُوا فَازدادُوا و إلاّ فقد أدَّیتُم حَقَّ یَومِکُم .
تا سه سائل را غذا بدهید ؛ پس از آن مختارید ، اگر خواستید به غیر آنها نیز بدهید و گر نه وظیفه آن روز خود را انجام داده اید .
الأمالى للطوسى به نقل از خلاّد از قول مردى :
کنّا جُلوسا عِندَ
جعفرٍ علیه السلام فجاءَهُ سائلٌ فَأعطاهُ دِرهَما ، ثُمّ جاءَ آخَرُ
فَأعطاهُ دِرهَما ، ثُمّ جاءَ آخَرُ فَأعطاهُ دِرهَما ، ثُمّ جاءَ الرابعُ
فقالَ لَهُ : یَرزُقُکَ رَبُّکَ ، ثُمّ أقبَلَ علَینا فقالَ : لَو أنَّ
أحَدَکُم کانَ عِندَهُ عِشرونَ ألفَ دِرهَمٍ و أرادَ أن یُخرِجَها فی هذا
الوَجهِ لأَخرَجَها ، ثُمّ بَقِیَ لَیس عِندَهُ شیءٌ ، ثُمّ کانَ مِنَ
الثلاثةِ الذین دَعَوا فلَم تُستَجَبْ لَهُم دَعوَةٌ .
خدمت امام
صادق علیه السلام نشسته بودیم که سائلى آمد ، حضرت یک درهم به او داد .
سپس یکى دیگر آمد، حضرت یک درهم به او داد ، سومى وارد شد، حضرت یک درهم به
او داد ، چهارمى آمد حضرت به او فرمود : خداوند روزى ات را بدهد . آنگاه
رو به ما کرد و فرمود : اگر یک نفر از شما بیست هزار درهم داشته باشد و
بخواهد همه را در این راه خرج کند ، خرج مى شود و خودش بى چیز مى ماند ؛
چنین کسى در زمره سه نفرى باشد که دعا مى کنند و دعایشان مستجاب نمى شود .
تحف العقول :
فیما اُوحِیَ إلى موسى علیه السلام : أکرِمِ السائلَ إذا أتاکَ بِرَدٍّ جَمیلٍ أو إعطاءٍ یَسِیرٍ .
از
جمله وحى هاى خداوند متعال به موسى علیه السلام این بود : هرگاه سائلى نزد
تو آمد، او را گرامى دار ، بدین سان که یا با روى و زبان خوش جوابش کن و
یا اندک چیزى به او بده .
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :
اُنظُرُوا إلى السائلِ، فإن رَقَّتْ لَهُ قُلوبُکُم فَأعطُوهُ ، فإنّهُ صادِقٌ .
به سائل بنگرید ، اگر دلتان به حال او سوخت ، عطایش دهید که او راست مى گوید.
امام زین العابدین علیه السلام ـ هنگامى که دید سائلى مى گرید ـ فرمود :
لَو أنّ الدنیا کانَت فی کَفِّ هذا ، ثُمّ سَقَطَت مِنهُ ما کانَ یَنبَغِی لَهُ أن یَبکِیَ علَیها
اگر همه دنیا در دست این مرد بود و از دستش مى رفت ، سزاوار نبود که براى آن بگرید .
امام صادق علیه السلام :
مَسألةُ ابنِ آدَمَ لابنِ آدَمَ فِتنَةٌ إن أعطاهُ حَمِدَ مَن لَم یُعطِهِ ، و إن رَدَّهُ ذَمَّ مَن لَم یَمنَعْهُ .
نیاز
خواهى انسان از انسان مصیبتى است ؛ اگر به سائل عطا کند، او کسى را مى
ستاید که نداده است [زیرا عطا کننده واقعى خداست و باید او را ستود و سپاس
گفت] و اگر نومیدش کند، از کسى نکوهش و بدگویى مى کند که محرومش نکرده است .
امام صادق علیه السلام ـ در پاسخ به پرسش درباره سائلى که معلوم نیست راست مى گوید که نیازمند است یا نه ـ فرمود :
أعطِ مَن وَقَعَت فی قَلبِکَ الرَّحمَةُ لَهُ .
به هر که نسبت به وى در دلت احساس دلسوزى کردى ، عطا کن .
http://ahlolbait.com/article/4735/%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB
http://ahlolbait.com/article/7869/%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%A7%D9%82-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB
http://ahlolbait.com/article/4897/%D8%B5%D8%AF%D9%82%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB
در بعضی از روایات اشاره شده است که اگر گدا فقیر به نظر نمی رسید باز به او چیزی اعطا کنید. از امام باقر (ع) نقل شده که فرمودند: به گدا چیزی بدهید حتی اگر بر اسب سوار بود.[3]
از طرف دیگر روایاتی نیز هستند که می گویند اگر مالی برای صدقه یا
کمک به گدایی ندارید او را با زبان خوش و بر خورد خوب از خود رد کنید. از
امام صادق (ع) روایت شده که از نجواهایی که خدای متعال با حضرت موسی کرد
این بود که ای موسی سائل را با دادن چیز اندکی یا با برخورد خوب احترام کن
چون گاهی کسانی پیش تو می آیند که نه انسان هستند و نه جن، بلکه ملکی از
ملائکه رحمن هستند که تو را با موقعیتی که من برایت ایجاد کرده ام آزمایش
می کنند و از تو در خواست آن چیزی را می کنند که من به تو دادم پس در آن
هنگام زیر نظر هستی که تو ای موسی چه می کنی.[11]
از سویى دیگر" دست خود را فوق العاده گشاده مدار، و بذل و بخشش بى
حساب مکن که سبب شود از کار بمانى، و مورد ملامت این و آن قرار گیرى، و از
مردم جدا شوى".[13] ، [14]
[1] الضحی،10، ترجمه، مکارم شیرازی، ناصر.
[2] حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج 9 ص 418، موسسه آل البیت، 1409 ق.
[3] همان، ص 417.
[4] همان، ص 421.
[5] همان.
[6] همان، ص 415.
[7] همان.
[8] همان، ص 414.
[9] قیمت هر درهم در سال 1377 حدود 200 تومان بوده است.استفاده شده از "فاضل لنکرانی، محمد جواد، جامع المسائل، ج 2 ص 374، سایت حضرت آیت الله فاضل لنکرانی http://lankarani.ir/far"
[10] عروسی حویزی، عبد علی، تفسیر نور الثقلین، ج 5 ص 597، چاپ چهارم، انتشارات اسماعیلیان، 1415 ق.
[11] حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج 9، ص 419.
[12] إسراء، 29.
[13] همان.
[14] تفسیر نمونه، ج12، ص، 91.
[15] و الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً)فرقان، 67.
[16] واژه" قوام" (بر وزن عوام) در لغت به معنى عدالت و استقامت و حد وسط است.
[17] تفسیر نمونه، ج15، ص 152.
[18] "وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورا"ً. إسراء، 28.
[19] تفسیر نمونه، ج12، ص، 90.
[20]روایت شماره 4.
اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت .
غررالحکم، ج 5، ص 116، ح 7592
(10)امام صادق (علیه السلام):
یعرف من یصف الحق بثلاث خصال : ینظر الى اصحابه من هم ؟ والى صلاته کیف هى ؟ وفى اى وقت یصلیها؟؛(10)
کسى که از حق دم مى زند با سه ویژگى شناخته مى شود: ببینید دوستانش چه کسانى هستند؟ نمازش چگونه است ؟ و در چه وقت آن را مى خواند؟
محاسن، ج 1، ص 396، ح 885
مَنِ
اغتابَ مُسلِما أَو مُسلِمَةً لَم یَقبَلِ اللّه صَلاتَهُ وَلاصیامَهُ
أَربَعینَ یَوما وَلَیلَةً إِلاّ أَن یَغفِرَ لَهُ صاحِبُهُ؛
هر کس از مرد یا زن مسلمانى غیبت کند، خداوند تا چهل شبانه روز نماز و روزه او را نپذیرد مگر این که غیبت شونده او را ببخشد.
بحارالأنوار، ج 75، ص 258، ح 53
کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ اَ لسِنَتِکُم، لِیَرَوا مِنکُم الوَرَعَ وَ الجتِهادَ وَ الصَّلاةَ وَ الخَیرَ، فَاِنَّ ذلِکَ داعیَةٌ؛
مردم را به غیر از زبان خود، دعوت کنید، تا پرهیزکارى و کوشش در عبادت و نماز و خوبى را از شما ببینند، زیرا اینها خود دعوت کننده است.
کافى، ج 2، ص 78، ح 14
عن زید بن خالدٍ الجُهَنّى: ما کانَ رَسُولُ اللّه صلى الله علیه و آله یَخرُج مِن شَى ءٍ لِشَى ءٍ مِنَ الصَّلَواتِ حَتّى یَستاکَ ؛
زید
بن خالد جُهَنى: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از هیچ نمازى به نماز
دیگر مشغول نمى شدند، مگر این که در این فاصله مسواک مى زدند.
المعجم الکبیر، ج 5، ص 254، ح 5261
امام باقر علیه السلام در مورد نماز فرمودند:
مَن اَتَمَّ رُکوعَهُ لَم تَدخُلهُ وَحشَةٌ فی القَبر.
هر که رکوع نمازش را کامل انجام دهد هیچ ترس و وحشتی در قبر با سراغش نمی آید.
(کافی(ط-الاسلامیه) ج 3، ص 321، ح 7)
پیامبر (ص ) در مورد نماز فرمودند :
اسرق الناس فاالذی یسرق من صلاته فصلاته تلف کما یلف الثوب الخلق فیضرب بها وجهه
دزدترین
مردم کسی است که به خاطر سرعت و شتابزدگی از نماز خود کم کند، نماز چنین
انسانی همچون جامه مندرسی در هم پیچیده شده، به صورت اوپرتاب می گردد.
( میزان الحکمه ، ج 5، ص 406 )
امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما یَمنَعُ اَحَدَکُم اِذا دَخَل عَلَیهِ غَمٌّ مِن غُمُومِ الدُّنیا اَن یَتَوَضَّاَ ثُمَّ یَدخُلَ مَسجِدَهُ وَ یَرکَعَ رَکعَتَینِ فَیَدعُوَ اللّه فیهِما؟ اَما سَمِعتَ اللّه یَقُولُ: «و َاستَعینوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ»؟
چه چیز مانع مى شود که هر گاه بر یکى از شما غم و اندوه دنیایى رسید، وضو بگیرد و به سجده گاه خود رود و دو رکعت نماز گزارد و در آن دعا کند؟ مگر نشنیده اى که خداوند مى فرماید: «از صبر و نماز مدد بگیرید»؟
(تفسیر عیاشى ج 1، ص 43، ح)
حدیثی از امام علی علیه السلام در مورد نماز:
هرگاه کسی به نماز می ایستد، شیطان حسودانه به او می نگرد، بخاطر آنکه می بیند رحمت خدا او را فراگرفته است.
(بحارالانوار جلد 82 صفحه 207 )
لا یَنالُ شَفاعَتی مَن اَخَّرَ الصَّلوةَ بَعدَ وَقتِها؛
کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهدرسید.
بحارالانوار، ج83، ص20
مَن تَرَکَ الجَماعَةَ رَغبَةً عَنها وَ عَن جَماعَةِ المُسلِمینَ مِن غَیرِ عِلَّةٍِ فَلا صَلاةَ لَه ؛
کسی که از روی بی میلی،بدون عذر و علت نمازجماعت را که اجتماع مسلمانان است ترک کند، نمازی برای او نیست.
امالی شیخ صدوق،ص290
إِنَّ المُؤمِنَ هِمَّتُهُ فِی الصَّلاةِ وَالصِّیامِ وَالعِبادَةِ وَالمُنافِقُ هِمَّتُهُ فِی الطَّعامِ وَالشَّرابِ کَالبَهیمَةِ؛
همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشیدن؛ مانند حیوانات.
تنبیه الخواطر،ج1، ص 94
( بحار الانوار، ج ,84 ص 264 )
( میزان الحکمه ، ج 5، ص .386 بحار الانوار، ج ,84 ص 228 )
( بحار الانوار، ج ,84 ص 241 )
( بحار الانوار، ج ,85 ص 324 )
( میزان الحکمه ، ج 5، ص 381 )
( بحار الانوار، ج ,82 ص 198 )
قال علی (علیه السلام): من صلی الفجر فی جماعه رفعت صلوته فی الصلوه الابرار و کتب یومئذ فی وفد المتقین.
کسی که نماز صبح را به جماعت بخواند، نمازش در میان نیکان بالا برده می شود و آن روز «نام او» در جرگه پارسایان نوشته شود.
دعائم الاسلام، ج1، ص 153. به نقل از سایت راسخون
( میزان الحکمه ، ج 5، ص 386 )
( جامع السعادات ، ج 2، ص 351 )
( بحار الانوار، ج ,82 ص 222 )
( بحار الانوار، ج ,82 ص 202 )
( بحار الانوار، ج ,82 ص .202 میزان الحکمه ، ج 5، ص 403 )
( ثواب الاعمال ، ص 64 )
( بحار الانوار، ج ,66 ص 356 )
( خصال ، ج 2، ص 164 )
( نهج الفصاحه ، ص ,262 حدیث 1261 )
( وسائل الشیعه ، ج 3، ص 79 )
( بحار الانوار، ج ,84 ص 161 )
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : صَومُ ثلاثةِ أیّامٍ مِن کُلِّ شَهرٍ أربَعاءُ بَینَ خَمیسَینِ وصَومُ شَعبانَ یَذهَبُ بوَسواسِ الصَّدرِ ، وبَلابِلِ القَلبِ .
امام على علیه السلام : روزه گرفتن در سه روز از هر ماه ـ پنجشنبه اوّل و آخر ماه و چهار شنبه وسط آن و روزه ماه شعبان ـ وسواس سینه و پریشانى هاى دل را از بین مى برد .
الخصال : ٦١٢ / ١٠ و وسائل الشیعة: ج 8 ص 104
قرآن را چطور؟
دلتون می خواد منتخبی از هر کتاب را بدونید؟اونم به انتخاب امام علی علیه السلام؟
قال علی(ع):
قرات التوراه والانجیل والزبور و الفرقان، و اخترت من کل کتاب کلمه، فمن التوراه : من صمت نجا، و من الانجیل: من قنع شبع، و من الزبور: من ترک الشهوات سلم من الافات، و من الفرقان: «و من یتوکل علی الله فهو حسبه»
علی (ع) فرمود: تورات و انجیل و زبور و فرقان را خواندم و از هر کتابی کلمه ای را انتخاب کردم،
از تورات؛ هر کس سکوت کرد، (از بلاها و مهلکه ها) نجات یابد.
و از انجیل: هر کس قانع باشد، سیر گردد.
و از زبور (حضرت داود(ع)): هرکس شهوات را ترک کند، از آفات در امان خواهد بود،
و از قرآن :هر کس بر خدا توکل کند، خداوند او را کفایت می کند.
مواعظ العددیه، آیت الله مشکینی، ص 221 به نقل از روزنامه کیهان